همه اهل شیراز می دانستند که داش آکل و کاکا رستم سایه یکدیگر را باتیر می زدند. یک روزداش آکل روی سکوی قهوا خانه دومیل چندک زده بود, همانجا که پاتوق قدیمی اش بود.قفسکرکی که رویش شله سرخ کشیده بود, پهلویش گذاشته بود و با سر انگشتش یخ را دور کاسه آبیمی گردانید. نگاه کاکا رستم از در ...